این سه شرکت که در بالا به عملکرد آنها اشاره شد با تغییر در هویت خود و به علت ثبت موفقیت، با تحسین صنایع روبهرو شدند. امروزه، بیش از ۹۰ درصد از افرادی که از طرف شرکت «Devon» پیشنهاد همکاری دریافت میکنند، آن را میپذیرند. این رقم که در سال ۲۰۰۷، تنها ۴۲درصد بود بسیار بیشتر از میزان موجود در صنایع نفت و گازی است که در آنها رقابت سختی بین متقاضیان شایسته وجود دارد. گروه تولیدکننده اسباب بازی «Lego» نیز از ضرر سالانه ۳۰درصد در سال ۲۰۰۴ به افزایش سود پایدار ۳۵ درصد در سال ۲۰۱۱ رسید.
شرکت «Flextronics» که در سال ۱۹۹۳ به ۳ شرکت آسیایی تفکیک شده بود، در حال حاضر، به یک شرکت آمریکایی با بیش از ۳۰ میلیارد دلار سرمایه و همکاری با مشتریانی از جملهApple،Lenovo، LG ، Electronics و Danaher تبدیل شده است. این شرکتهایی که از آنها نام برده شد، شرکتهای بسیار برجستهای نیستند؛ اما توانستهاند با تغییر رویکرد خود موفقیت خود را تضمین کنند. امروزه، صدها شرکت بازرگانی و تجاری مانند Apple ،Amazon و Zappo’s and Zara وجود دارند که نه تنها به علت موفقیتی که کسب کردهاند، بلکه به خاطر هویت متمایز شرکتیشان موفق و معروف شدهاند. با این حال، هیچ نظریه عمومی و پذیرفته شدهای مبنی بر دلایل موفقیت این شرکتها وجود ندارد. هنگامی که همکاران، عملکرد یک شرکت را تحسین میکنند، عامل علی آن چیست؟ آیا عامل علی توانایی و ظرفیتهایی است که شرکت به بازار میآورد؟ آیا این اندازه و میزان شرکت است که باعث نفوذ آن میشود؟ آیا سبک مدیریتی سریع، چابک و نوآورانه مدیران اجرایی شرکت عامل موفقیتها است؟ آیا پختگی و منطقی بودن تصمیمات راهبردی شرکت عامل موفقیت است؟ یا برتری عملیاتی است که این اجازه را به شرکت میدهد تا پیوسته کیفیت خود را افزایش و هزینه خود را کاهش دهد؟
از آنجا که ما دوست داریم بدانیم که عوامل پیشرفت یک کسبوکار چیست، سعی کردیم از مدیران و متخصصان در این حوزه دعوت کنیم تا در تحقیق کاربردی ما در زمینه نظریههای مدیریت و آثار آن برعملکرد شرکت کنند.
«Booz & Company» شرکتی است در زمینه استراتژی و کسبوکار که نظرسنجیهای آنلاینی را تحت نام «Company Success Survey» انجام میدهد. این شرکت در نظرسنجیهای خود میخواهد تا شرکتهایی را که در صنایع مختلف بیشترین توجه به آنها میشود، معرفی کند. سپس در تحقیقات بعدی باید به ویژگیهایی فکر شود که آن شرکت را از دیگر شرکتها متمایز میکند. همچنین باید به موازنههای راهبردی مهم توجه شود. به عنوان مثال، سعی کنید در میان طیف وسیعی از فعالیتها، شایسته و ذیصلاح باشید تا اینکه در تعداد اندکی عالی و در تعداد بیشماری هم خوب بمانید.
هنگامی که نظرات و مشاهدات درباره شرکت و شرکتهایی که میشناسید را با تجربههای شرکتهای دیگر ترکیب میکنیم، میتوانیم به درک بهتری از عواملی برسیم که باعث ایجاد تمایز میشود. نقطه آغاز برای این سنجش و نظرسنجی، ایدهای بود که سزار میناردی، مدیر ارشد اجرایی «Booz & Company» در سمیناری تحت عنوان «حق برد و سرنوشتی که شرکتها از طریق انتخاب شان به وجود میآورند» مطرح کرد. هر تصمیم تجاری در عمل نوعی شرط بر سر نظریههای مدیریت است که چرا برخی از تلاشها به موفقیت میرسد، در حالی که برخی دیگر شکست میخورد؟
میناردی به جریان نظریههای راهبردی از سال ۱۹۶۰ به بعد نگاه میکند و نتیجه میگیرد که در تمام این سالها تصمیمگیران در شرکتها تحت تاثیر ۴ نظریه قرار گرفته و به سمت آن متمایل شدهاند.
نظریه جایگاه یابی «positioning theory» : ﺗﻮﺍﻓﻖ ﻛﻠﻲ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩﻳﺎﺑﻲ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺟﺰﺍﻱ ﺑﻨﻴـﺎﺩﻳﻦ ﻣـﺪﻳﺮﻳﺖ ﺑﺎﺯﺍﺭﻳـﺎﺑﻲ ﻣـﺪﺭﻥ ﺍﺳـت ﻭ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﺁﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﭘﮋﻭﻫﺶﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪﺍﻱ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻴﻦ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ شرکت ﻭ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎﻱ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩﻳﺎﺑﻲ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲﺩاﺩ، مشخص شده است. اساس و عمل این نظریه بر این اصل استوار است که فرد باید جایگاه خود را در یک منطقه رو به رشد صنعتی ثابت کند. در نتیجه، پیروزی با آنهایی خواهد بود که در بازار خود دارای یک مقام یا مکان فرماندهی هستند.
نظریه اجرا «theory of execution»: توسط ادواردز دمینگ، رم چرن و لاری بوسدی مطرح شد. این نظریه معتقد است که هنگامی که رشد و برتری عملیاتی پایدار به خوبی فرا گرفته شود، میتواند باعث پیشرفت شرکت شود.
نظریه انطباق «adaptation theory»: هنری مینتزبرگ از جمله طرفداران این نظریه است. طرفداران این نظریه معتقد هستند که انطباقپذیری و چالاکی از جمله مزیتهای مهم در جهان پرتلاطم امروز هستند.
نظریه انقباض «concentration theory»: توسط پراهالاد، گری حمل و کریستوفر زوک مطرح شد. آنها موفقیت یک شرکت را به توانایی آن در کسب نهایت استفاده از مجموعهای کوچک از کسبوکارهای هستهای (core businesses) نسبت میدهند که بر کسبوکار اصلی متمرکز است.
برای تکتک این نظریهها میتوان مثالهایی از شرکتهایی زد که با استفاده از آن شیوهها موفق شدهاند و میتوان موارد تناقض و ابهام آمیز را هم یافت. برای مثال، موفقیت پایدار شرکت «Exxon Mobil» بزرگترین شرکت نفتی جهان را میتوان به دامنه خارقالعاده فعالیتهای این شرکت نسبت داد. میتوان حتی موفقیت این شرکت را به شیوه و نگرش نظام مند آن نسبت داد. انطباقپذیری این شرکت در مواجهه با مشکلات و چالشهایی مانند نشت نفت را هم میتوان از عوامل موفقیت آنها دانست.
منبع : اقتصاد آنلاین